آذین کوچولوی ما

هفدهمین روز - 18 اردیبهشت 91

سلام گلهای زندگی من امروز غروبی با مامان رفتیم خرید، میخواستم واسه مامان به سلیقه خودش هدیه روز مادر بگیریم، بعد کلی این مغازه اون مغازه رفتن مامان از یه پارچه خوشش اومد و من دو تیکه خریدم یکی واسه مامانی اون یکی هم واسه مادر شوهر عزیزم، پارچه ها رو کادو گرفتم، الان روبه رومه فقط کاشکی مامان معصومه خوشش بیاد آخه من که هنوز ندیدمش و نمیدونم چه سلیقه ایی داره اما پارچه ها خدایی خوشکل و شیک هستن هنوز الیاسی نمیدونه آذینی، میخوام بابایی رو سورپرایزش کنم بووووووووووووووووس ...
19 ارديبهشت 1391

شانزدهمین روز - 17 اردیبهشت 91

الیاسی آذینی الان یکی از بهترین دقایق زندگی منه الیاس، کاش بودی در تاریخ 1391/2/16 ساعت 11:30 اولین واریزی رو داشتیم واااااااااااااااای باورم نمیشه عزیزم از اون خوشحال کننده تر اینه که الان ساعت 1:45 بامداد 2/17 هستش و الان فهمیدم که گوگل در اولین آپدیتش به سایتمون پیج رنک 1 رو داده، کاش غرق بوسه ت می کردم الیاسی دیدی بالاخره زحمتامون داره نتیجه میده آقایی خدا رو شکر خدا رو صدهزار مرتبه شکر دوستتون دارم ...
17 ارديبهشت 1391

پانزدهمین روز - 16 اردیبهشت

سلام آذین دلم غصه داره آخه بابایی زنگ نزد نه دیروز نه امروز من تموم دیروز منتظرش بودم راستی یه کار جدید گرفتم مامانی، دارم پولامونو جمع می کنم تا زود زودی بتونیم تو رو بیاریم پیش خودمون دوستتون دارم قد تموم ستاره های آسمون
16 ارديبهشت 1391

چهاردهمین روز - 15 اردیبهشت

امروز صبح بابایی زنگ زد، من خیلی خوابم میومد آخه تموم دیروز رو کار کرده بودم گفت بعد از ظهر دوباره زنگ میزنه ، آخ که چقدر دلم براش تنگ شده بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
16 ارديبهشت 1391

دوازدهمین روز - 13 اردیبهشت

امروز صبح منتظر تماس بابایی موندم و بابایی بلاخره زنگ زد، دلم داشت در میومد با شنیدن صداش آروم شدم، بعد از ظهر هم دوباره تماس گرفت وکلی با هم شوخی کردیم و خندیدم، خیلی دلم براش تنگ شده آذین خیلی دوستتون دارم
15 ارديبهشت 1391

دلم داره درمیاد آذینی

آذینی مامانی خیلی خیلی ناراحته، آخه بابایی صبحی زنگ زد اما گوشی مامانی رو سایلنت بود نشنیدم عزیز بعد صبح با صدای آلارم  پاشدم دیدم بابایی 3 بار زنگ زده، کلی گریه کردم، دایی گفت چی شده گفتم الیاسی زنگ زد اما گوشی رو سایلنت بود، آخه  آخر شب داشتم به عمه آذر اس میدادم گوشی رو گذاشتم رو سایلنت، بعدش اومدم عکسهای بابایی رو نگاه کنم که از خستگی همون جوری خوابم برد باهاش حرف نزدم الان دلم داره درمیاد آذین تا فردا صبح من میمیرم که خانومی
12 ارديبهشت 1391

یازدهمین روز - 12 اردیبهشت

سلام الیاسی الان ساعت از یک گذشته و من لحظه شماری می کنم واسه اذان صبح که صدای قشنگتو بشنوم، آروم بخوابید گلهای زندگی من ( الیاسی و آذینی ) مامانی کنارتونه و خیلی دوستتون داره، راستی یه سفارش جدید گرفتم، بعد رفتنت این سومی الیاس اما خیلی خسته م، تموم روز کار می کنم تقریبا تموم شبانه روز. کاش زودتر این دو سال تموم شه عزیزم و تو بیای پیشم واسه همیشه روزی هزار مرتبه خدا رو شکر می کنم که تو رو به من داد الیاس، واسه داشتنت هر کاری می کنم جوووووووووووووووووووونمی پدرسوخته
12 ارديبهشت 1391