امروز بابایی زنگ نزد آذینی، تا الان خودم رو کنترل کردم آخه نمی خواستم بقیه اشکامو ببینند اما الان بغضم ترکیده، کاش بودی الیاس قربون حکمت خدا برم، آخه کی باورش میشد که توی 26 سالگی اینجوری دیوونه ت بشم پسر، تو از کدوم دیار بودی الیاس که اینجوری عاشقم کردی؟! بعد از یه عمر گشتن و گشتن با یه نگاه ت دلمو لرزوندی!!! یادته اونروز تو مرکز وقتی سرمو کردم تو نقشه گفتم این که چیزیش معلوم نیست، تو یکهو اومدی کنارم دست گذاشتی رو نقشه، من آروم سرمو بلند کردم نگام گره خورد تو نگات و ......... تو همه دنیای من شدی نفسم تموم روز بیقرارتم، هرجا رو که نگاه میکنم انگاری تو هستی، همه جای بوی تورو میده، تو جوونمی پسر دو سال که چ...