نهمین روز - 10 اردیبهشت 91
شب بخیر آقایی شب بخیر آذینی ساعت الان 3:10 بامداده و من طبق معمول شبهای گذشته بیدارم دیروز غروب به عمه آذر زنگ زدم واسه اولین بار آخه داشتم از دلتنگی و غصه میمردم، بابایی هم نبود که منو آرومم کنه، واسم بوی بابایی رو میداد بعد حرف زدن با اون خیلی آروم شدم الیاس، بعد رفتن خواستگارا بغضم ترکید زدم زیر گریه، کجایی حال و روزم رو ببینی آخه پسر یعنی چند خط نوشته روی کاغذ محکمتر از پیمان ابدی و ناگسستنی بین دو تا عاشقه !!!!!!!!!!!!!!!! بوس رو پیشونیتون...دوستتون دارم ...