ازت خجالت میکشم بابایی
خداوند پرسید : میخوری یا میبری ؟
گفتم میخورم اما افسوس که نمیدانستم لذت ها را میبرند و غصه ها را میخورند !
سلام آذینی
مامانی حالش این چند روز خیلی بد شده ، مدام بابایی رو اذیت میکنه
همش فکر میکنه که یه کسی ، یه چیزی میخواد تو و بابایی رو ازم بگیره
من خیلی بابایی رو اذیت میکنم ، ازش خجالت میکشم آذین اما به خدا طاقت دوریشو ندارم
وقتی پیشم نیست دیوونه میشم
تمام روز گوشی رو به قلبم میچسبونم و گریه میکنم
موهاشو ناز میکنم
پیشانیشو میبوسم
دارم از دوریش دیوونه میشم آذین
خدایا !
چی میشد ما دو تا فارغ التحصیل بیکار و بی پول نبودیم
مگه ما چی خواستیم!!!!!
چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی